کالوانلغتنامه دهخداکالوان . [ کال ْ ] (اِخ ) حصار استواری است بین بادغیس و هرات در میان کوهها. (از معجم البلدان ).
کالوژانلغتنامه دهخداکالوژان . (اِخ ) آخرین امپراتور مسیحی طرابوزان از خانواده کمننی که دختر او را اوزون حسن در هنگامی که امارت دیار بکر را داشت بازدواج خود درآورد. (از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ حکمت ص 448 و 450).<
کلوانلغتنامه دهخداکلوان . [ ک َل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان بزچلو است که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است و 294 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کلوانلغتنامه دهخداکلوان . [ ک َل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارنگه است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 297 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کلوانلغتنامه دهخداکلوان . [ ک ُل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان شفت است که در بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کلوچانلغتنامه دهخداکلوچان . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنار رودخانه است که در بخش مرکزی شهرستان گلپایگان واقع است و550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)