کامونلغتنامه دهخداکامون . (اِ) زیره و یا گیاه آن . (ناظم الاطباء). کمون . معرب خامون . رجوع به کمون شود.
کامونلغتنامه دهخداکامون . (اِ) به هندی باقلای هندی است که به هندی کهلو نامند. (فهرست مخزن الادویه ). || تخم رازیانه که در عربی شُمرَة گویند. (شعوری ج 2 ص 252).
کامیونلغتنامه دهخداکامیون . [ ی ُ] (فرانسوی ، اِ) اتومبیل بزرگ بارکشی . این لفظ فرانسوی است . (فرهنگ نظام ).
قامونلغتنامه دهخداقامون . (اِخ ) (ساق یا جنوب ) موضعی است در جلعاد که یائیر در آنجا مدفون گشت . (داود 10: 5) (قاموس کتاب مقدس ص 683).
کامونیلغتنامه دهخداکامونی . (اِ) انگور روباه و تاجریزی سیاه که عنب الثعلب مجنن نیز گویند. (ناظم الاطباء).
طشتنةلغتنامه دهخداطشتنة. [ طَ ت َن َ ] (ع مص ) از کلمه ٔ اسپانیایی تستن بمعنی کباب کردن . (لغت ابن الجزار) (زادالمسافر): کامون مقلی یعنی مطشطن . (دزی ج 2 ص 44).
کامونیلغتنامه دهخداکامونی . (اِ) انگور روباه و تاجریزی سیاه که عنب الثعلب مجنن نیز گویند. (ناظم الاطباء).