کاواکیلغتنامه دهخداکاواکی . (حامص ) خلاء و در میان چیزی نداشتن و میان تهی بودن . || مجازاً غرور و تکبر. (از ناظم الاطباء).
خوردگی کاواکیcavitation corrosionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند توأم خوردگی و کاواکزایی در تماس با شاره
تشدید کاواکیcavity resonanceواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن شرایط تشدید تابش الکترومغناطیسی بهکمک کاواک رسانا فراهم میشود
آسیب کاواکیcavitation damageواژههای مصوب فرهنگستانتخریب سطوح ناشی از جریانات متلاطمی که به کاواکسازی منجر میشود
حفرةلغتنامه دهخداحفرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) گو. گودال . چاله . چال . کنده . (منتهی الارب ). خندق . کریشک . گودی . مغاک . سوراخ . (غیاث ). حفیرة. کاویده : صدهزاران چون مرا تو ره زدی حفره کردی در خزینه آمدی . مولوی .|| قبر. گور. || حفره
قضضلغتنامه دهخداقضض . [ ق َ ض َ ] (ع مص ) سنگریزه ناک گردیدن . || سنگریزه یا خاک در کاواکی دندان ماندن وقت خوردن طعام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قض فلان من الطعام قضضاً؛ اکله و وقع منه بین اضراسه حصی او تراب ، و عبارة الاساس : قد قضضت الطعام قضضاً؛ اذا اکلت منه فوقع بین اضراسک حصی . (ا
کاواکیلغتنامه دهخداکاواکی . (حامص ) خلاء و در میان چیزی نداشتن و میان تهی بودن . || مجازاً غرور و تکبر. (از ناظم الاطباء).
کاواکیلغتنامه دهخداکاواکی . (حامص ) خلاء و در میان چیزی نداشتن و میان تهی بودن . || مجازاً غرور و تکبر. (از ناظم الاطباء).
خوردگی کاواکیcavitation corrosionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند توأم خوردگی و کاواکزایی در تماس با شاره
تشدید کاواکیcavity resonanceواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن شرایط تشدید تابش الکترومغناطیسی بهکمک کاواک رسانا فراهم میشود
آسیب فرسایشی ـ کاواکیcavitation erosion damageواژههای مصوب فرهنگستاناز بین رفتن پیشروندۀ سطح مادۀ اصلی براثر کاواکزایی و فرسایش توأم
آسیب کاواکیcavitation damageواژههای مصوب فرهنگستانتخریب سطوح ناشی از جریانات متلاطمی که به کاواکسازی منجر میشود