کثرت وقوعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان وقوع، تکرر در زمان، تعدد، تکرار [در عدد]، تواتر، فراوانی، فرکانس، بسامد، استمرار، تداوم توالی، تناوب عود
کثرتلغتنامه دهخداکثرت . [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) بسیاری . فراوانی . افزونی . زیادتی . (ناظم الاطباء). مقابل قلت . (یادداشت مؤلف ) : رتبت جاه و کثرت جودش در جهان نه امل گذاشت نه یأس . مسعودسعد.چون بر کثرت انصار اسلام اطلاع یافت دریایی
قتردلغتنامه دهخداقترد. [ ق َ رَ ] (ع ص ) مقترد. قتارد. مرد بسیار گوسپند و بز.(منتهی الارب ). چنین گفته اند ولی همه ٔ آنها تصحیف شده و صحیح آنها با ثاء مثلثه است چنانکه ابوعمرو و ابن اعرابی و جز ایشان تصریح کرده اند. (منتهی الارب ).
قثردلغتنامه دهخداقثرد. [ ق َ رَ ] (ع اِ) رخت خانه . قُثرُد. قِثرِد.قُثارِد. || (ص ) مرد بسیار گوسپند و بسیار بره و بزغاله . || مرد بسیار رخت خانه . || (اِ) پاره های پشم . || رختی که وقت کوچ برندارند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ازسرگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد یری، عود، برگشت، رجعت تواتر، بسامد، کثرت وقوع، حرکت برگشتی، نوسان مکررگویی
ابدیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دیت، جاودانگی، سرمدیت، همیشگی بودن، دیرینگی، قِدَم، ازلیت بقا، نامیرایی، پایایی، دوام، دیرگذری، ماندگاری، پایندگی، ثبات، استمرار، تداوم ابد، دائم، قدیم خلود، دیرندگی همیشه آب حیات کثرت وقوع
تعددفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد بسیاری، بسامد، کثرت، افزونی، فزونی، انبوهی، بیشماری، فراوانی، وفور چندگونگی، چندگانگی، چندتایی، چندبرابری مثل مور و ملخ، انبوه مردم ازدحام، جمعیت، ترافیک، شلوغی، بینظمی، آشوب، آشفتگی دسته، صف تعدد زوجات، چند همسری، پلی گامی فرکانس، نوسان، تکرار، کثرت وقوع
تکرارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد تکرار، تجدید، دوبارگی، مرور دوره، تمرین، ممارست، یادگیری ازسرگیری▼ واگویی، بازگویی، بازخوانی بازی برگشت چاپ مجدد بازیابی، بازیافت، اعاده بسیارگویی، رودهدرازی، پُرنَفَسی، پرگویی دوبارهکاری، محکمکاری پافشاری تکثیر، تولید مثل وقوع مکرر در زمان، کثرت وقوع
فراوانیلغتنامه دهخدافراوانی . [ ف َ] (حامص ) بسیاری . کثرت . (ناظم الاطباء) : قطره ٔ اشکم ، اما ز فراوانی ضعف طاقتی نیست که از دیده به مژگان برسم . خاقانی .|| وفور نعمت . بسیاری طعام و خوراک .(ناظم الاطباء). خصب . رخاء. فراخی . نقیض ت
کثرتلغتنامه دهخداکثرت . [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) بسیاری . فراوانی . افزونی . زیادتی . (ناظم الاطباء). مقابل قلت . (یادداشت مؤلف ) : رتبت جاه و کثرت جودش در جهان نه امل گذاشت نه یأس . مسعودسعد.چون بر کثرت انصار اسلام اطلاع یافت دریایی
کثرتفرهنگ فارسی عمید۱. بسیار شدن؛ بسیاری.۲. [مقابلِ وحدت] (فلسفه) [قدیمی] تعدد موجودات عالم؛ اعتقاد به تعدد موجودات عالم.
کثرتدیکشنری فارسی به انگلیسیfrequency, multiplicity, plethora, preponderance, preponderancy, profusion
کثرتلغتنامه دهخداکثرت . [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) بسیاری . فراوانی . افزونی . زیادتی . (ناظم الاطباء). مقابل قلت . (یادداشت مؤلف ) : رتبت جاه و کثرت جودش در جهان نه امل گذاشت نه یأس . مسعودسعد.چون بر کثرت انصار اسلام اطلاع یافت دریایی
کثرتفرهنگ فارسی عمید۱. بسیار شدن؛ بسیاری.۲. [مقابلِ وحدت] (فلسفه) [قدیمی] تعدد موجودات عالم؛ اعتقاد به تعدد موجودات عالم.
بکثرتلغتنامه دهخدابکثرت . [ ب ِ ک َ رَ ] (ق مرکب ) بطور فراوانی و بسیاری . (ناظم الاطباء). و رجوع به کثرت شود.
کثرتدیکشنری فارسی به انگلیسیfrequency, multiplicity, plethora, preponderance, preponderancy, profusion