قرک / قروکواژهنامه آزادکسی را گویند که مبتلا به باد فتق (ورم بیضه ها) عمدتاً بر اثر بلند کردن جسم سنگین شده است.
کروکلغتنامه دهخداکروک . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . کوهستانی و معتدل است و 290 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کروکلغتنامه دهخداکروک . [ ک ُ ] (اِ) سقف درشکه و کالسکه و امثال آن که باز و بسته شود.قسمت فوقانی درشکه و کالسکه . (یادداشت بخط مؤلف ). روسی است بمعنی سقف درشکه و اتومبیل که بتوان جمع کرد و گسترد. این کلمه در ترکی بمعنی دم آهنگری است .
کرویقلغتنامه دهخداکرویق . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر که 534 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قلنسوةدیکشنری عربی به فارسیباشلق يا کلا ه مخصوص کشيشان , روسري , روپوش , کلا هک دودکش , کروک درشکه , اوباش , کاپوت ماشين
hoodدیکشنری انگلیسی به فارسیکاپوت ماشین، کاپوت، روپوش، باشلق، روسری، کلاهک دودکش، کروک درشکه، اوباش، باشلق یا کلاه مخصوص کشیشان
hoodsدیکشنری انگلیسی به فارسیهود، کاپوت، روپوش، کاپوت ماشین، باشلق، روسری، کلاهک دودکش، کروک درشکه، اوباش، باشلق یا کلاه مخصوص کشیشان
'hoodدیکشنری انگلیسی به فارسی'کاپوت ماشین، کاپوت، روپوش، کاپوت ماشین، باشلق، روسری، کلاهک دودکش، کروک درشکه، اوباش، باشلق یا کلاه مخصوص کشیشان
کروکلغتنامه دهخداکروک . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . کوهستانی و معتدل است و 290 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کروکلغتنامه دهخداکروک . [ ک ُ ] (اِ) سقف درشکه و کالسکه و امثال آن که باز و بسته شود.قسمت فوقانی درشکه و کالسکه . (یادداشت بخط مؤلف ). روسی است بمعنی سقف درشکه و اتومبیل که بتوان جمع کرد و گسترد. این کلمه در ترکی بمعنی دم آهنگری است .
کروکلغتنامه دهخداکروک . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . کوهستانی و معتدل است و 290 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کروکلغتنامه دهخداکروک . [ ک ُ ] (اِ) سقف درشکه و کالسکه و امثال آن که باز و بسته شود.قسمت فوقانی درشکه و کالسکه . (یادداشت بخط مؤلف ). روسی است بمعنی سقف درشکه و اتومبیل که بتوان جمع کرد و گسترد. این کلمه در ترکی بمعنی دم آهنگری است .