کستوریلغتنامه دهخداکستوری . [ ک َ ت َ ] (اِ) اسم هندی مشک است . (فهرست مخزن الادویه ). || نوعی از زبد البحر را نامند که بسیار ضخیم است . (فهرست مخزن الادویه ).
چربی کشتاریkilling fat, killing-floorواژههای مصوب فرهنگستانچربی ذخیرهشده در اطراف کلیه و قلب و رودۀ حیوانات که در هنگام کشتار از لاشه جدا میشود
قسطورلغتنامه دهخداقسطور. [ ق َ ] (معرب ، اِ) جندبادستر است . (فهرست مخزن الادویه ). و آن را به فارسی خزمیان نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قسطورة و قسطورین و قسطوریوس و قسطوریون شود.
قسطورةلغتنامه دهخداقسطورة. [ ق َ رَ ] (معرب ، اِ) جندبیدستر باشد که عوام آش بچه ها گویندش . (برهان ). رجوع به قسطوریون شود.
کشتیروferry-boat coach, ferry-boat wagon, ferry-boat vanواژههای مصوب فرهنگستانواگن قابل حمل با کشتی