کهسیملغتنامه دهخداکهسیم . [ ک ُ ] (اِخ ) شهرکی است به ماوراءالنهر به براکوه نهاده و اندر کوه وی معدن سیم است . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 114).
کعسملغتنامه دهخداکعسم . [ ک َ س َ ] (ع اِ) گورخر. (منتهی الارب )(از تاج العروس ). ج ، کَعاسِم . رجوع به کعاسم شود.
کیسوملغتنامه دهخداکیسوم . [ ] (اِخ ) قریه ای است از اعمال سمیساط. بازار و دکانهای بسیار و حصار بزرگی دارد. (از معجم البلدان ). اسم اعجمی است ، و آن نام جایی است ، و یکسوم نیز گفته می شود. (از المعرب جوالیقی ص 291). رجوع به معجم البلدان شود.
کعاسیملغتنامه دهخداکعاسیم . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کُعسوم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کعسوم شود.