کلهشقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام شق، سرسخت، یکدنده، قاطع، خودرأی▼، راسخ، مصمم، بددنده، سمج معتاد، محافظهکار، خشک، انعطافناپذیر، فسیل، وسواسی، عادتکرده، کوتهفکر رامنشدنی، عبوس، ترشرو محکم، تغییرناپذیر، استوار، تسلیمناپذیر، مقاوم جاهل، نادان تندرو، رادیکال، باز، افراطی جدی، دقیق، ملانقطی فدایی
کله شقلغتنامه دهخداکله شق . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ش َق ق / ق ] (ص مرکب ) سخت سر. (ناظم الاطباء). کله شخ . خیره سر و ستیزه کار و مستبد برأی با جهل و نادانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در تداول عامه ، یک دنده . مستبد. (فرهنگ فار
کله شکلغتنامه دهخداکله شک . [ ک ُ ل ِ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیلان است که در بخش گیلان شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کله شقدیکشنری فارسی به انگلیسیbullheaded, combative, contrary, hardheaded, headstrong, obstinate, pigheaded, rebel, rebellious, recalcitrant, refractory, rumbustious, stubborn, tough, unbowed, wayward, wrongheaded
کلهشقبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کلهشقبودن، سرسخت بودن، سرسختی کردن، پافشاری کردن، مصمم بودن مطمئن بودن لجکردن، سر لج افتادن، سماجت کردن، ترشرو بودن ثبات داشتن، مقاومت کردن توبهنکردن مستبد بودن، سخت گرفتن، قبول نداشتن جاهل بودن، متعصب بودن، پیشداوری کردن انعطاف نداشتن، محکمایستادن، چسبیدن سنتی بودن، به سنت
کلهشقبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کلهشقبودن، سرسخت بودن، سرسختی کردن، پافشاری کردن، مصمم بودن مطمئن بودن لجکردن، سر لج افتادن، سماجت کردن، ترشرو بودن ثبات داشتن، مقاومت کردن توبهنکردن مستبد بودن، سخت گرفتن، قبول نداشتن جاهل بودن، متعصب بودن، پیشداوری کردن انعطاف نداشتن، محکمایستادن، چسبیدن سنتی بودن، به سنت