کملیانلغتنامه دهخداکملیان . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایل تیمور است که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 114 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قملانلغتنامه دهخداقملان . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است به یمن . (منتهی الارب ). شهری است به یمن از مخلاف زیبد. (از معجم البلدان ).
کاملانواژهنامه آزادکامل ها، به کمال رسیدگان؛ فرهیختگان و کسانی که در علم و عرفان عالی رتبه باشند. در شعر پارسی، کاملان هم رتبۀ عارفان و عاشقان الهی اند؛ مثال:«ای دل و جان کاملان گم شده در کمال تو/ عقل همه مقربان بی خبر از وصال تو.
کملینلغتنامه دهخداکملین . [ ک ُم ْ ] (ع ، ص ، اِ) مردمان عالم و دانا و فاضل و حکیم و معمر. (از ناظم الاطباء). ج ِ کُمَّل . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمل و یادداشتهای قزوینی ج 6 ص 252 - 253</span