پیکندلغتنامه دهخداپیکند. [ ک َ ] (اِخ ) مقامی است از توران زمین . (برهان ). رجوع به بیکند و فهرست ولف شود:ز دریای پیکند تا مرز توردر آن بخش گیتی ز نزدیک و دور. فردوسی .کنون نام گندژ به پیکند گشت زمانه پر از بند و اورند گشت .فردوسی
کنتلغتنامه دهخداکنت . [ ک ِ ] (اِخ ) قدیمی ترین قلمرو کشورهای هفتگانه ٔ انگلوساکسون است که مرکز آن «کانتربوری » در انگلستان و شهرهای اصلی آن دوور ، فولکستن و کانتربوری است . (از لاروس ).
کنتلغتنامه دهخداکنت . [ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی این نام را در شمار بلاد مشهور ماوراءالنهر یاد می کند ولی یاقوت از آن نامی نمی برد و «کنب » را از شهرهای ماوراءالنهر می داند و ظاهراً یکی مصحف دیگری است : و به جانب شهر کنت امیری با یک تومان لشکر روان شد. (جهانگشای جوینی چ
کندلغتنامه دهخداکند. [ ک َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کندلغتنامه دهخداکند. [ ک ُ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای سمرقند. عالم و فقیه ابوالمحامدبن عبدالخالق بن عبدالوهاب بن حمزةبن سلمة کندی متوفی به سال 551 هَ .ق . بدان منسوب است . (از معجم البلدان ).
کندلغتنامه دهخداکند. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارادان بخش گرمسار است ، که در شهرستان دماوند واقع است و 577 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کندلغتنامه دهخداکند. [ ک ُ ن ُ ] (ع ص ) ناسپاس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کافرنعمت . (از اقرب الموارد).
کندلغتنامه دهخداکند. [ ک َ ] (اِخ ) از نواحی خجند است و به «کند بادام » معروف است به سبب فراوانی بادام آن که پوسته ٔ نازک دارد و با مالیدن دست مقشرشود. (از معجم البلدان ). نام دهی است در ماوراءالنهر بر طریق کاشغر که بادام خوب از آنجا آورند. (برهان ) (ناظم الاطباء). نام دهی است از خجند. (غیاث
داهی کندلغتنامه دهخداداهی کند. [ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب . سر راه مالروجاسک به میناب با 10 تن سکنه . مزارع زن بند، شور و راهگا جزء این ده است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دوزکندلغتنامه دهخدادوزکند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قزل گچیلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان . دارای 592 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود. صنایع دستی آن گلیم و جاجیم بافی . معدن نمک دارد و استخراج می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class=
حسن کندی سراسکندلغتنامه دهخداحسن کندی سراسکند. [ ح َ س َ ک َ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. 12هزارگزی جنوب سراسکند، 5هزارگزی خطآهن میانه به مراغه . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 120تن
پورکندلغتنامه دهخداپورکند. [ ک َ ] (اِ)طاق و ایوان و منزل را گویند و به این معنی با زاء نقطه دار هم بنظر آمده است و در بعض لغت نامه ها آن را گنبدخانه و طاق منزل گفته اند. رجوع به پوزکند شود.
پیکندلغتنامه دهخداپیکند. [ ک َ ] (اِخ ) مقامی است از توران زمین . (برهان ). رجوع به بیکند و فهرست ولف شود:ز دریای پیکند تا مرز توردر آن بخش گیتی ز نزدیک و دور. فردوسی .کنون نام گندژ به پیکند گشت زمانه پر از بند و اورند گشت .فردوسی