کنگارلغتنامه دهخداکنگار. [ ک َ / ک ُ ] (اِ) ماری را گویند که تازه پوست افکنده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). ماری که تازه پوست افکنده باشد. (ناظم الاطباء).
هواگَرد پیشبالدارcanard 2واژههای مصوب فرهنگستانهواگَردی که دارای بال کوچکی در جلوی بال اصلی است متـ . پیشبالدار
پردیس جادهکنار،پارک جادهکنارroadside parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی در کنار جاده، غالباً در فضایی روستایی، برای استراحت و تفریح گردشگران و مسافران
گودریلغتنامه دهخداگودری . [ دَ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بلوچ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93). از ایلات کرمان و بلوچستان و مرکب از 80 خانوار است که در سردسیر الاله زار، بردسیر و کنگار و گرمسیر و جیرفت و رودبار مسکن دارند و زبانشان