کهکاهةلغتنامه دهخداکهکاهة. [ ک َ هََ ] (ع ص ) مرد بیمناک . || دختر فربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ضعیف . (از اقرب الموارد).
قهقاعلغتنامه دهخداقهقاع . [ ق ِ ] (ع مص ) خندیدن خرس . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). قهقهه ٔ خرس : قهقع الدب قهقاعاً؛ ضحک . (اقرب الموارد).
قهقوهلغتنامه دهخداقهقوه . [ ق َ ] (اِخ ) شهرستانی است به مصر. (منتهی الارب ). شهرستانی است در صعید مصر. (از معجم البلدان ).
دخترلغتنامه دهخدادختر. [ دُ ت َ ] (اِ) فرزند مادینه ٔ انسان . ابنه . بنت . دخت . بولة. ولیدة. (یادداشت مؤلف ). شَعرَة. نافِجَة. (منتهی الارب ). مقابل پسر که فرزند نرینه ٔ آدمی است : مراو را دهم دختر خویش راسپارم بدو لشکر خویش را. فردوسی .