قابلیتلغتنامه دهخداقابلیت . [ ب ِ لی ی َ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شایستگی . سزاواری . برازندگی . استحقاق . استعداد. لیاقت . (ناظم الاطباء) : داد حق را قابلیت شرط نیست . مولوی . || پذیرائی . شایستگی پذیرفتن . || (اصطلاح فلسفه ) استعداد قبول .
قابلیتدیکشنری فارسی به انگلیسیability, ability _, capability, capacity, competence, facility, faculty, flair, ship _
اشنیبرگلغتنامه دهخدااشنیبرگ . [ اِ ب ِ ] (اِخ ) نام قصبه ایست در خطه ٔ ارزکبیر که در ساقه وبالای کوه بلندی واقع شده و عده ٔ نفوسش به 8100 تن بالغ میگردد و در جوار آن معدن نقره ، آهن ، سرب ، بیسموت ، کوبالت و گل ظروف یافت میشود و کارخانه های مخصوص برای استفاده از
اشوارتزبورگلغتنامه دهخدااشوارتزبورگ . [ اِش ْ ] (اِخ ) اشوارچبورگ . نام یکی از نواحی میانه ٔ کشور آلمان است که به اراضی پروس محاط می باشد و مساحت سطح آن به 1802 کیلومتر مربع بالغ میگردد. اراضی آن ناهموار ولی بسیار حاصلخیز است و به اندازه ٔ نیازمندی محلی حبوبات و کتا