کورمیخلغتنامه دهخداکورمیخ . (اِ مرکب ) میخ سربزرگ چوبین را گویند که در طویله ٔ اسبان به کار برند. (برهان ) (ناظم الاطباء) : به اشک چشمم چون خانه کورمیخ کشندچو غنچه هیچم باشد که سیرخواب کنند .مسعودسعد.
سیرخوابلغتنامه دهخداسیرخواب .[ خوا / خا ] (ص مرکب ) آنکه خواب کامل کند. آنکه زیاد میخوابد. که نیک و به اندازه بخوابد : به اشک چشم چون خانه کورمیخ کشندچو غنچه هیچم باشد که سیرخواب کنند. مسعودسعد (دیوان چ رشید