کویکرفرهنگ فارسی عمیدجمعیتی عیسویمذهب که در قرن ۱۷ میلادی در انگلستان تشکیل شد و مرام آنها پرستش خدا بدون واسطۀ کشیش و کلیسا بود.
نکوکارلغتنامه دهخدانکوکار. [ ن ِ ] (ص مرکب ) نیکوکار. نکوکردار. خیّر. که خیر و نیکی به مردم رساند. محسن . که کار خوب کند. مقابل بدکار و بدکردار : مر او را نکوکار زآن خواندندکه هرکس تن آسان از او ماندند. فردوسی .به جای نکوکار نیکی کنم
نیکوکارلغتنامه دهخدانیکوکار. (ص مرکب ) منعم . خیرخواه . (ناظم الاطباء) خیر. بارّ. بَرّ. محسن . صالح . کریم . مفضل . (یادداشت مؤلف ). مقابل بدکار : میر نیکوکار و میر حق شناس مهربانتر میر و فرختر مهی . منوچهری (دیوان ص <span class="hl" dir="lt