کیرآورلغتنامه دهخداکیرآور. [ وَ ] (ص مرکب ) دارای جای بزرگ و وسعت زیاد. کیرآورد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
قراچورلغتنامه دهخداقراچور. [ ق َ ] (ترکی ، اِ) شمشیر. || شمشیردراز. || (ص ) شمشیردار. (ناظم الاطباء).
کارآورلغتنامه دهخداکارآور. [ وَ ] (نف مرکب ) کاردان : بشد دایه و خواند کارآوران مهندس تنی چند زیرک سران .(یوسف و زلیخا).