گذاشتهلغتنامه دهخداگذاشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) صفت مفعولی از گذاشتن . رجوع به معانی گذاشتن شود: سائبه ؛ گذاشته شده . مُسرَدَح ؛ بر سر خود گذاشته . (منتهی الارب ). متروک : بسی قلعه ٔ نامور داشته ز بیداد بدخواه بگذاشته .
گذاشتهفرهنگ فارسی معین(گُ تِ یا تَ) (اِمف .) 1 - عبور داده ، گذرانیده . 2 - عبور کرده ، گذشته . 3 - سپری کرده . 4 - نهاده ، قرار داده . 5 - جا داده ، مقیم کرده . 6 - رها کرده ، ترک کرده . 7 - عفو کرده ، بخشوده .
دوپشتهلغتنامه دهخدادوپشته . [ دُ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) دوترکه . دوردیفه . دوراکبه . دوتنه . (یادداشت مؤلف ).- دوپشته سوار شدن ؛ دوتنه بر ستور یا وسیله ٔ نقلیه ای مانند دوچرخه و موتورسیکلت برنشستن . بر ترک سوار بودن . (
داشتهلغتنامه دهخداداشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از داشتن . رجوع به داشتن در معانی مختلفه ٔ آن شود. || ایستانیده : خود جنیبت بدرش داشته بینند براق کز صهیلش نفس روح معلا شنوند. خاقانی .بر د
داشتهفرهنگ فارسی معین(تِ) [ په . ] 1 - (اِمف .) آن چه که در تصرف شخص درآمده . 2 - نگاه داشته ، محفوظ . 3 - (اِ.) دارایی . 4 - (ص .) کهنه ، فرسوده ، ضایع شده .
فروگذاشتهلغتنامه دهخدافروگذاشته . [ ف ُ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مهمل . معطل . ضایع. (یادداشت بخط مؤلف ). || ترک گفته . متروک . (یادداشت بخط مؤلف ) : لشکر خویش بیافت پراگنده و برگشته و وی را فروگذاشته . (تاریخ بیهقی ). || فراموش شده <
واگذاشتهلغتنامه دهخداواگذاشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) متروک . رها شده . ول شده . || مفوض . تسلیم شده . سپرده شده . تحویل شده .
بازگذاشتهلغتنامه دهخدابازگذاشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مفوض . سپرده . || بازگذاشته ٔ مرده ؛ ترکه . میراث . مرده ریگ .