گرانبار گردانیدنلغتنامه دهخداگرانبار گردانیدن . [ گ ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) و گرانبار گردیدن ؛ سنگین گردانیدن و گردیدن . ثقیل نمودن و ثقیل شدن : به لشکر مگو ورنه از بیم سیم گرانبار گردند و یابند بیم .نظامی .
پیرانبارلغتنامه دهخداپیرانبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان حاجیلو بخش کبودراهنگ شهرستان همدان . واقع در 21 هزارگزی باختری قصبه ٔ کبودرآهنگ و 5 هزارگزی باختر حصار. تپه ، ماهور، سردسیر، دارای 220</span
گرانبارلغتنامه دهخداگرانبار. [ گ ِ ] (ص مرکب ) کسی که بار گران دارد. سنگین بار. آنکه بار او سنگین است : ساز سفرم هست و نوای حضرم هست اسبان سبکبار و ستوران گرانبار. فرخی .کیست که ازبخشش تو نیست گران دخل کیست که از منت تو نیست گرانب
تثقیللغتنامه دهخداتثقیل . [ ت َ ] (ع مص ) گران گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (قطر المحیط). گران سنگ گردانیدن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): و این خصومت و مجادلت در هم پیوست و به تطویل و تثقیل ادا کرد(یعنی گرایید). (سندبادنامه ص 305). || گرانبا
گرانبارلغتنامه دهخداگرانبار. [ گ ِ ] (ص مرکب ) کسی که بار گران دارد. سنگین بار. آنکه بار او سنگین است : ساز سفرم هست و نوای حضرم هست اسبان سبکبار و ستوران گرانبار. فرخی .کیست که ازبخشش تو نیست گران دخل کیست که از منت تو نیست گرانب
گرانبارلغتنامه دهخداگرانبار. [ گ ِ ] (ص مرکب ) کسی که بار گران دارد. سنگین بار. آنکه بار او سنگین است : ساز سفرم هست و نوای حضرم هست اسبان سبکبار و ستوران گرانبار. فرخی .کیست که ازبخشش تو نیست گران دخل کیست که از منت تو نیست گرانب