فرهنگ فارسی عمید
۱. توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند: ◻︎ جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟: مجمعالفرس: پروازه).۲. آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند.۳. زرورق و ریزههای زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند.