خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گزیدن
/gazidan/
معنی
۱. گاز گرفتن؛ دندان گرفتن.
۲. نیشزدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اختیار کردن، انتخاب کردن
فعل
بن گذشته: گزید
بن حال: گز
دیکشنری
appoint, bite, choose, opt, select, sting, tag, take
-
جستوجوی دقیق
-
گزیدن
واژگان مترادف و متضاد
اختیار کردن، انتخاب کردن
-
گزیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خاییدن، دندانگرفتن، گاززدن، نیشزدن، ۲. گزش
-
گزیدن
لغتنامه دهخدا
گزیدن . [ گ َ دَ ] (مص ) (از: گز + یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی گزیتن ، کردی گزاندن و گَزتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نیش زدن است خواه با آلت باشد خواه به زبان . (برهان ). نیش زدن . (غیاث ) (آنندراج ) : کربش ، هر که رابگزد دندان در زخمگاه بگذارد. ...
-
گزیدن
لغتنامه دهخدا
گزیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از «گز» + «یدن » = پسوند مصدری ) پهلوی ، ویچیتن (انتخاب کردن ، تعیین کردن ). اوستا، ویکای (دیستنگر )، ارمنی ع وچیت (پاک ، خالص ). سانسکریت ، چای + وی (انتخاب کردن )، بلوچی ، گیسی نگ ، جیشی ، نغ (انتخاب کردن ) (حاشیه ٔ برهان ...
-
گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: vičītan] ‹گزاییدن› gazidan ۱. گاز گرفتن؛ دندان گرفتن.۲. نیشزدن.
-
گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) gozidan پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان چند چیز یا چند نفر؛ انتخاب کردن.
-
گزیدن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) (مص م .) 1 - پسند کردن ، انتخاب کردن . 2 - جدا کردن .
-
گزیدن
لهجه و گویش تهرانی
زیان رساندن
-
گزیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vedi طاری: dartây(mun) طامه ای: vedâɂan طرقی: vâtâymun کشه ای: dertây(mun) نطنزی: vâdâɂan
-
گزیدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
appoint, bite, choose, opt, select, sting, tag, take
-
گزیدن
دیکشنری فارسی به عربی
اختر , عضة , لدغة , منطقي
-
واژههای مشابه
-
خاموشی گزیدن
لغتنامه دهخدا
خاموشی گزیدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) ساکت شدن . سکوت را بر سخن گفتن ترجیح دادن : کسی از متعلقان منش برحسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش . (گلستان...
-
خامشی گزیدن
لغتنامه دهخدا
خامشی گزیدن . [ م ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) خامشی برگزیدن . خامشی انتخاب کردن . سکوت کردن . سخن بر لب نیاوردن : وآن سنگ را ز سنگ یکی مهر برنهادشد چند گاه و خامشی و صابری گزید. بشارمرغزی .چو سالار چین زآن نشان نامه دیدبرآشفت و پس خامشی برگزید. فردوسی .یکی...
-
دست گزیدن
لغتنامه دهخدا
دست گزیدن . [ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دست به دندان گزیدن . دریغ و افسوس خوردن . (از آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 160). اسف خوردن به نشانه ٔ پشیمانی . پشت دست گزیدن : ازبس که دست می گزم و آه می کشم آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش . خواجه ٔ شیراز (از...