گنه کردهلغتنامه دهخداگنه کرده . [ گ ُ ن َه ْ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گناه کرده . تقصیرکرده . مقصر. عاصی : مگر کآتش تیز پیدا کندگنه کرده را زود رسوا کند. فردوسی .ز گفت ِ گذشته پشیمان شدندگنه کردگ
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
معادلۀ یونی نهاییnet ionic equationواژههای مصوب فرهنگستانمعادلۀ شیمیایی یک واکنش در محلول که در آن یونهای تماشاچی یا ناظر حذف شدهاند تا تغییر شیمیایی واقعی را نشان دهند
گنه پوشلغتنامه دهخداگنه پوش . [ گ ُ ن َه ْ ] (نف مرکب ) آنکه گناهان را بپوشد و ندیده بگیرد. گنه بخش . گنه بخشا.
گنه زدنلغتنامه دهخداگنه زدن . [ گ ُ ن َه ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) گنه بر خود زدن ؛ گناه را بر گردن گرفتن . گناه را به خود گرفتن : در گنه او از ادب پنهانْش کردزآن گنه بر خود زدن او بر بخورد.مولوی
گنهلغتنامه دهخداگنه . [ گ ُ ن َ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قزل گچیلو از بخش ماه نشان شهرستان زنجان که در 33 هزارگزی جنوب خاوری ماه نشان و 3 هزارگزی راه عمومی واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 10
گنهلغتنامه دهخداگنه . [ گ َ ن َ ] (اِخ ) مرکز بخش آلیه از ناحیه ٔ ویشی (در فرانسه ) در کنار آندلو دارای 5200 تن جمعیت .
گنهلغتنامه دهخداگنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (اِ) مخفف گناه . (آنندراج ) : اصحاب گنه را به گنه دیر بگیردوآنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد. منوچهری .گنه و کاهلی خود به قضا بر چه نهی که چنین گفتن بی معنی کار سفهاست .
دارزنگنهلغتنامه دهخدادارزنگنه . [ زَ گ ِن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ازگله گرمسیر قبادی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان و اقع در 9هزارگزی جنوب باختری از گله . یک هزارگزی راه فرعی از گله بسر پل ذهاب . محلی دامنه و گرمسیر و سکنه ٔ آن 200</s
زنگنهلغتنامه دهخدازنگنه . [ زَ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاپور است که در بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع است و 295 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
زنگنهلغتنامه دهخدازنگنه . [ زَ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شش ده قره بلاغ است که در بخش مرکزی شهرستان فسا واقع است و 358 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
زنگنهلغتنامه دهخدازنگنه . [ زَ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیائی است که در بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زنگنهلغتنامه دهخدازنگنه . [ زَ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کمازان شهرستان ملایر است که 1680 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).