گوالانیدنلغتنامه دهخداگوالانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) نمو دادن . انماء. افزون کردن . بالانیدن . و رجوع به گوالاندن و گوالیدن شود.
گوالانلغتنامه دهخداگوالان . [ گ ُ ] (نف ، ق ) در حال گوالیدن . مُتَرَعرِع . و رجوع به گوالانیدن و گوالیدن شود.
گوالیدگیلغتنامه دهخداگوالیدگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص ) نشو و نما و ترقی . (ناظم الاطباء). رجوع به گوالیدن و گوالانیدن و گوالیده شود.
ازکاءلغتنامه دهخداازکاء. [ اِ ] (ع مص ) پاکیزه گردانیدن . (منتهی الارب ). || بالانیدن کشت . گوالانیدن زرع . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). افزایش کردن کشت و افزایش دادن . || گوالیدن . (منتهی الارب ).