چندللغتنامه دهخداچندل . [ چ َ دَ ](اِ) بمعنی صندل است . (جهانگیری ). بمعنی صندل است که چوب خوشبوی معروف باشد و صندل معرب آن است . (برهان ) (آنندراج ) : هر هلاک امت پیشین که بودز آنکه چندل را گمان بردند عود. مولوی .چندل از قدیم از ه
گندللغتنامه دهخداگندل . [ گ َ دَ ] (اِ) گیاهی است که در چهارمحال و بختیاری برای رنگ کردن پشم قالی از آن رنگهای مختلف گیرند. (یادداشت مؤلف ).
نیدللغتنامه دهخدانیدل . [ دِ ] (ع اِ) بلا. رنج . (ناظم الاطباء). داهیة. (اقرب الموارد). || کار سترگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). امر جسیم . (اقرب الموارد).
نیدللغتنامه دهخدانیدل . [ دِ / ن َ دِ ] (ع اِ) کابوس . سکاچه ، یا چیزی است مثل آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بختک . فرنجک .جاثوم . عبدالجنة. نیدلان . ضاغوط. (یادداشت مؤلف ).
نئضللغتنامه دهخدانئضل . [ ن ِءْ ض ِ ] (ع اِ) بلا. سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داهیة. (اقرب الموارد).
گُندُلکیpelloid/ peloidواژههای مصوب فرهنگستانذرۀ شیمیایی یا زیستشیمیایی کروی یا بیضوی به قطر 0/1 تا 0/3 میلیمتر و شبیه به گُندُلَـک که در سطح آن ردی از مواد آلی به چشم میخورد
گُندُلَکpellet 3, fecal pellet 1واژههای مصوب فرهنگستاننوعی ذرۀ رسوبی شیمیایی یا زیستشیمیایی بهصورت انباشتهای کروی
گندللغتنامه دهخداگندل . [ گ َ دَ ] (اِ) گیاهی است که در چهارمحال و بختیاری برای رنگ کردن پشم قالی از آن رنگهای مختلف گیرند. (یادداشت مؤلف ).
گندل تپهلغتنامه دهخداگندل تپه . [ گ ُ دُ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) نام تپه ای میان راه استرآباد به رادکان . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 138 و متن انگلیسی همان کتاب ص 101).
گندکلغتنامه دهخداگندک . [ گ ُ دَ ] (اِ) در لغت فرس اسدی چ اقبال در حاشیه ٔ ص 439 ذیل واژه ٔ غوزه آمده : گوزه ٔ پنبه باشد و گندک نیز گویند و به تازی جوزی خوانند. در قم گندل به این معنی است . و رجوع به گندشک شود.
گندل گیرانلغتنامه دهخداگندل گیران . [ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد که در 14 هزارگزی جنوب خاوری اشترینان کنار راه مالرو ترکان به اشترینان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه ٔ آن 664 تن است .
گندل گیلانلغتنامه دهخداگندل گیلان . [ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه حاتم شهرستان بروجرد که در 6 هزارگزی شمال باختری بروجرد و 4500 گزی شمال شوسه ٔ بروجرد واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه ٔ آن 713
گُندُلکیpelloid/ peloidواژههای مصوب فرهنگستانذرۀ شیمیایی یا زیستشیمیایی کروی یا بیضوی به قطر 0/1 تا 0/3 میلیمتر و شبیه به گُندُلَـک که در سطح آن ردی از مواد آلی به چشم میخورد
گُندُلَکpellet 3, fecal pellet 1واژههای مصوب فرهنگستاننوعی ذرۀ رسوبی شیمیایی یا زیستشیمیایی بهصورت انباشتهای کروی