گچکارلغتنامه دهخداگچکار. [ گ َ ] (ص مرکب )آنکه شغلش گچکاری باشد. کسی که دیوارها و سقف را گچ اندود کند. || آنچه که گچکاری شود. آنچه به گچ اندود باشد: مصهرج ؛ حوض گچکار. بیت صیهوج ؛ خانه ٔگچکار تابان . حوض مجیر؛ حوض گچکار. (منتهی الارب ).
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
فرغون پشتکارtrack dolly, rail dolly, pony carواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای متشکل از چرخ ـ محور با لبه و کفی شبیه به فرغون برای حمل مصالح خط بهصورت دستی در مسافتهای کوتاه
کار و کاچارلغتنامه دهخداکار و کاچار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کار و لوازم آن . کار و اسباب کار : تا میان بسته اند پیش امیردر تک و تاز کار و کاچارند. ناصرخسرو (دیوان ص 128).رجوع به کار و رجوع به کاچا
گچکاریلغتنامه دهخداگچکاری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچکار. عمل ساختن خطوط و گل و بته ها از گچ بر دیوار و سقف : به گچکاریش هرکه پرداخته گچ از نقره ٔ صبح دم ساخته .ملاطغرا (از آنندراج ).
دازلغتنامه دهخداداز. (اِ) خسهای سرتیز متصل بنوک دانه ٔا از قبیل جو و گندم ، که داس و تژه و داسه نیز گویند. || استخوان ماهی . داس . || گچ . || گچکار و بنا. || دیوار گچ مالیده شده . (ناظم الاطباء).
سنیقلغتنامه دهخداسنیق . [ س ُن ْ ن َ ] (ع اِ) خانه ٔ گچکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، سنیقات ، سنانیق . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) ستاره ای است سپید در کهکشان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
گچ گرلغتنامه دهخداگچ گر. [ گ َ گ َ ] (ص مرکب ) گچکار: جصاص ؛ گچ گر. (دهار) (منتهی الارب ). لکاث . گچ چر. (منتهی الارب ) : درساعت فرمود تا گچ گران را بخواندند و آن خانه را سفید کردند. (تاریخ بیهقی ).
گچکاریلغتنامه دهخداگچکاری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچکار. عمل ساختن خطوط و گل و بته ها از گچ بر دیوار و سقف : به گچکاریش هرکه پرداخته گچ از نقره ٔ صبح دم ساخته .ملاطغرا (از آنندراج ).