گیودرلغتنامه دهخداگیودر. [ وْ دَ ] (اِ) صاحب آنندراج و شعوری (ج 2 ورق 310) آن را به معنی کرمکهایی نوشته اند که در آب مکون شوند. اما در جای دیگر دیده نشد.
آستانۀ بوthreshold odor, odor thresholdواژههای مصوب فرهنگستانحدی از بوی نمونۀ آب یا گاز که پس از رقیقسازی، برای شامۀ انسان قابل تشخیص باشد
گشتهبوoff odourواژههای مصوب فرهنگستانبویی غیر از بوی طبیعی مادۀ غذایی که معمولاً براثر تغییرات نامطلوب و فساد در آن ایجاد میشود
پودرلغتنامه دهخداپودر. (فرانسوی ، اِ) بمعنی غبار و گرد، و در تداول فارسیان گرد سپیدی که زنان بجای سپیدآب بکار برند.
گودرلغتنامه دهخداگودر. [ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 24 هزارگزی شمال باختری راین و 27 هزارگزی باختر شوسه ٔ بم به کرمان . سکنه ٔ آن 35 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی
گیودرهلغتنامه دهخداگیودره . [ وْ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . واقع در 14هزارگزی جنوب رزن و 6 هزارگزی خاور رزن به همدان . محلی جلگه و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 375
گیودرهلغتنامه دهخداگیودره . [ وْ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . واقع در 14هزارگزی جنوب رزن و 6 هزارگزی خاور رزن به همدان . محلی جلگه و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 375