یافتنیلغتنامه دهخدایافتنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) آنچه لایق یافتن باشد: بیعالکفایة؛ خرید چیزی و ثمنش را به یافتنی سابق که بر شخص باشد حواله کردن . (از منتهی الارب ).
افتنیلغتنامه دهخداافتنی . [ ] (اِخ )دریاچه ٔ کوچکی است در سمت مشرق سنجاق ازمید. و آب بسیار گوارایی دارد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
دریافتنیلغتنامه دهخدادریافتنی . [ دَرْ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل دریافتن . درخور اعتنا و توجه و فهم و درک و تدارک و تلافی و جبران : دریافتنی است غور این کاربرتافتنی است جور این بار. نظامی .و رجوع به دریافتن شود.
نایافتنیلغتنامه دهخدانایافتنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) که یافتنی نیست . غیرقابل حصول . محال . ممتنعالحصول : اگر خواهی ترا دیوانه سار نشمرند آنچه نایافتنی است مجوی . (قابوسنامه ).
اندریافتنیلغتنامه دهخدااندریافتنی . [ اَ دَ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل اندریافت . دریافتنی . قابل ادراک .(فرهنگ فارسی معین ) : دانستیم که شنوا و بیناست (صانع) و اندریابنده ٔ چیزهاء اندر یافتنی است .(جامعالحکمتین ص 56). باید که خدا بینا یا اندریاب
بازیافتنیrecyclableواژههای مصوب فرهنگستانمحصولات یا موادی که قابل جمعآوری و جداسازی و فراوری برای استفادۀ مجدد در تولید محصولات جدید باشند
حسابهای دریافتنیaccounts receivableواژههای مصوب فرهنگستانوجوهی که مهمانان به مهمانخانه بدهکار هستند