attainedدیکشنری انگلیسی به فارسیدست یافتنی، رسیدن، رسیدن به، دست یافتن، نائل شدن، بدست اوردن، تمام کردن، زدن
attaintsدیکشنری انگلیسی به فارسیدست یافتنی است، لمس، دست کاری، محکوم کردن، مقصر دانستن، خوار کردن، بد نام کردن
attaintدیکشنری انگلیسی به فارسیمتاسفم، لمس، دست کاری، محکوم کردن، مقصر دانستن، خوار کردن، بد نام کردن