یخدانیلغتنامه دهخدایخدانی . [ ی َ ] (ص نسبی ) یخچالی . منسوب به یخدان به معنی یخچال .- مثل فقاع یخدانی ؛ سخنی سخت خنک و بی مزه . (یادداشت مؤلف ).
خدایگانیلغتنامه دهخداخدایگانی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل خدایگان . حالت خدایگان . ریاست . بزرگی . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر کسی به هنر یا به فضل یا به نسب خدایگانی یابد امیر دارد کار. فرخی .خدایگانی جز مر ترا همی نسزدخدایگان جهان
بت خذانیلغتنامه دهخدابت خذانی . [ ب ُ خ َ ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن عبداﷲ محمدبن حسن بت خذانی مقری و از اهل نخشب بودو بعد از 551 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان ).
بت خذانیلغتنامه دهخدابت خذانی . [ ب ُ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به بت خذان از قرای نخشب . (از معجم البلدان ).
مزدیکتلغتنامه دهخدامزدیکت . [ م َ ک َ ] (اِخ ) ظاهراً نام قریه ای به نخشب یا سمرقند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نه به مزدیکت اندرم یخدان نه سخن چون فقاع یخدانی .سوزنی (دیوان ص 88).
یخدانلغتنامه دهخدایخدان . [ ی َ ] (اِ مرکب ) صندوق چوبی یافلزی یا پلاستیکی نگه داشتن قطعات یخ را. (یادداشت مؤلف ). یخدان ؛ مخشف (از فارسی است از یخ به معنی جمد، و دان ظرف آن است ). (از ترجمه ٔ نشوء اللغة ص 25).- امثال : <span