یکدستیلغتنامه دهخدایکدستی . [ ی َ / ی ِ دَ] (ص نسبی ) منسوب به یکدست . مربوط به یکدست . || (ق مرکب ) با یک دست . به وسیله ٔ یک دست : سنگ بدان بزرگی را یکدستی برمی دارد. (از یادداشت مؤلف ).- یکدستی زدن به کسی ؛ سخنی گفتن که مخاطب گم
قطعۀ حریق خواستهburning blockواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای که شرایط یکدستی ازلحاظ توده و مواد قابلاشتعال داشته باشد و در آن حریق خواسته ایجاد شود
وصله 2patch 4, repair unitواژههای مصوب فرهنگستانتکهای منسوج یا لاستیک که برای رفع عیب تایر و حفظ یکدستی سطح بر روی تایر یا تویی میچسبانند
یکدستیلغتنامه دهخدایکدستی . [ ی َ / ی ِ دَ] (ص نسبی ) منسوب به یکدست . مربوط به یکدست . || (ق مرکب ) با یک دست . به وسیله ٔ یک دست : سنگ بدان بزرگی را یکدستی برمی دارد. (از یادداشت مؤلف ).- یکدستی زدن به کسی ؛ سخنی گفتن که مخاطب گم
نارو خوردنلغتنامه دهخدانارو خوردن . [رَ / رُو خوَرْ / خُر دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، یکدستی خوردن . نارفاقتی دیدن . اغفال شدن . فریب خوردن .
یکدستیلغتنامه دهخدایکدستی . [ ی َ / ی ِ دَ] (ص نسبی ) منسوب به یکدست . مربوط به یکدست . || (ق مرکب ) با یک دست . به وسیله ٔ یک دست : سنگ بدان بزرگی را یکدستی برمی دارد. (از یادداشت مؤلف ).- یکدستی زدن به کسی ؛ سخنی گفتن که مخاطب گم
یکدستیلغتنامه دهخدایکدستی . [ ی َ / ی ِ دَ] (ص نسبی ) منسوب به یکدست . مربوط به یکدست . || (ق مرکب ) با یک دست . به وسیله ٔ یک دست : سنگ بدان بزرگی را یکدستی برمی دارد. (از یادداشت مؤلف ).- یکدستی زدن به کسی ؛ سخنی گفتن که مخاطب گم