یکملغتنامه دهخدایکم . [ ی َ / ی ِ ک ُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) یکمی . یکمین .اول . اولین . نخست . نخستین . (یادداشت مؤلف ). احد. (منتهی الارب ). نخستین و هر چیز که در مرتبه ٔ یک واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). در مرحله ٔ نخست : مر
بادامک کلون بارگُنجcontainer door locking bar cam, container camواژههای مصوب فرهنگستانبادامکهایی در دو سر کلون بارگُنج که با چرخش آنها درِ بارگُنج قفل میشود
میلبادامک دودexhaust camshaft, exhaust cam, exhaust valve camواژههای مصوب فرهنگستاندر موتورهای دومیلبادامکبالا (DOHC)، میلبادامکی که سوپاپهای دود را باز و بسته میکند
خودروِ دوربیندارcam-carواژههای مصوب فرهنگستانخودروِ مجهز به دوربین مخفی که از آن در عملیات مراقبت و تعقیب نامحسوس استفاده میشود
طراحی و ساخت رایانهایCAD/ CAMواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از رایانه یا ابزارهای مبتنی بر رایانه برای طراحی و تولید محصولات
وببینweb camواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه تصویربرداری که به رایانه وصل میشود و برونداد آن قابل دریافت و دیدن در محیط اینترنت است
یکمیلغتنامه دهخدایکمی . [ ی َ / ی ِ ک ُ ] (ص نسبی ، اِ) یکم . یکمین . اولی . اولین . نخستین . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یکم شود.
یکمینلغتنامه دهخدایکمین . [ ی َ / ی ِ ک ُ ] (ص نسبی ، اِ) یکم . یکمی . اولین . نخستین . (یادداشت مؤلف ). که در مرتبه ٔ یکم واقع شود. رجوع به یکم شود.
یکمیلغتنامه دهخدایکمی . [ ی َ / ی ِ ک ُ ] (ص نسبی ، اِ) یکم . یکمین . اولی . اولین . نخستین . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یکم شود.
یکمینلغتنامه دهخدایکمین . [ ی َ / ی ِ ک ُ ] (ص نسبی ، اِ) یکم . یکمی . اولین . نخستین . (یادداشت مؤلف ). که در مرتبه ٔ یکم واقع شود. رجوع به یکم شود.
سیکملغتنامه دهخداسیکم . [ س َ ک َ ] (ع ص ) کوتاه گام رونده با نرمی و سستی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شاتوئیکملغتنامه دهخداشاتوئیکم . [ ت ُ ک ِ ] (اِخ ) تاکستانی واقع در ناحیه ٔ سوترن . شراب سفید آن شهرت دارد.
ژان بیست ویکملغتنامه دهخداژان بیست ویکم . [ ن ِ ت ُ ی ِ ک ُ ] (اِخ ) (پیر ژولیانی ) پاپ مسیحی از سال 1276 تا 1277 م . در عهد وی دو تن نماینده از طرف دربار اباقا پادشاه مغول در ایران عازم شهر رم شدند و عیسویان را به پس گرفتن بیت المقدس
کیکملغتنامه دهخداکیکم . [ ک َ / ک ِ ک َ ] (اِ) نام شیردار است در آستارا و طوالش و درفک . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در آستارا و طوالش و کوهپایه ٔ گیلان شیردار را گویند. (از جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ج 1 ص <span class="
شکر اﷲ مساعیکملغتنامه دهخداشکر اﷲ مساعیکم . [ ش َ ک َ رَل ْ لا هَُ م َ ی َ ک ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای بپذیرد کارهای شما را. (یادداشت مؤلف ).