مأمور کردنattachواژههای مصوب فرهنگستان1. استقرار موقت یگانها یا کارکنان در یک سازمان 2. اعزام افراد برای انجام اموری که فرعی یا موقتی است، ازجمله مأموریت دادن به آنها برای تدارک جا و سهمیۀ جیرۀ نیروها
حوزۀ پیادهگردauto free zone, auto free areaواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای که در آن، تردد خودروِ سواری عادی ممنوع است
attachدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، پیوست کردن، ضمیمه کردن، چسباندن، بستن، الصاق کردن، نسبت دادن، گذاشتن، ضبط کردن، دلبسته شدن