forcesدیکشنری انگلیسی به فارسینیروها، زور، نیرو، تحمیل، قوا، شدت، جبر، نفوذ، شدت عمل، عده، بردار نیرو، بازو، نیرومندی، رستی، مجبور کردن، راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، بی عصمت کردن، بیرون کردن، بازور جلو رفتن
armed forcesدیکشنری انگلیسی به فارسینیروهای مسلح، مجموع نیروهای زمینی و هوایی و دریایی، نیروهای ارتشی
عوامل واگراییcentrifugal forcesواژههای مصوب فرهنگستانعواملی که مردم یک کشور را براساس تفاوتهای فرهنگی از یکدیگر جدا میسازد و همبستگی ملی و یکپارچگی سرزمینی را مخدوش میکند