چنچولیلغتنامه دهخداچنچولی . [ چ َ ] (اِ) بمعنی بادپیچ است و آن ریسمانی باشد که در ایام عید و نوروز از شاخ درخت و جاهای بلند آویزند و زنان و کودکان بر آن نشسته در هوا آیند و روند و گویند این لغت از لغات هندی است . (از برهان ) (آنندراج ). ریسمانی که دو سرش ببالا بسته و در میانش جای نشستن آدمی است
چنگللغتنامه دهخداچنگل . [ ] (اِخ ) ازقرای تربت حیدریه است . خالصه دیوان اکثر طوایف و ایلات بلوچ و ایلات در حوالی آنجا قشلاق میکنند. زراعت آن از آب کال سالار مشروب میشود. باغات ندارد. سکنه ٔ آن تقریباً هشتاد خانوار است . (مرآت البلدان ج 4 ص <span class="hl" di
چنگللغتنامه دهخداچنگل . [ چ َ گ َ ] (اِ) نام درختچه ای در طوالش که در میان دره آن را اسکلم تلی میخوانند. مخصوص زمینهای آهکی است و در جاهائی که جنگل در اثر قطع بیرویه یا آتش سوزی نابود شود، در صورتی که زمین برای روئیدن آن مناسب باشد، میروید و نهالهای گرانبها را از روییدن بازمیدارد. این گیاه را