روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
holdدیکشنری انگلیسی به فارسینگه دارید، نگاهداری، نگه داشتن، گرفتن، نگاه داشتن، در دست داشتن، چسبیدن، منعقد کردن، باز داشتن، جا گرفتن، تصرف کردن
oldدیکشنری انگلیسی به فارسیقدیمی، پیر، کهنه، مسن، عتیق، گذشته، سابق، سالخورده، فرسوده، دیرینه، باستانی، کهن سال، کهنه کار، سالار، پارینه، زر، سابقی، پیرانه
خمینۀ بازopen manifoldواژههای مصوب فرهنگستانخمینهای توپولوژیکی و بدون مرز که هیچ مؤلفۀ همبندِ فشردهای نداشته باشد
خمینۀ تحلیلیanalytic manifoldواژههای مصوب فرهنگستانخمینهای که ساختار مشتقپذیری موضعی آن تحلیلی باشد