pictureدیکشنری انگلیسی به فارسیعکس، تصویر، تصور، منظره، سینما، رسم، نگار، وصف، تمثال، صورت، مجسم کردن، با عکس نشان دادن، روشن ساختن، نقاشی کردن
سهپایهPictor, Pic, Painterواژههای مصوب فرهنگستانصورتی فلکی در آسمان جنوبی (southern sky) که به شکل سهپایۀ نقاشان تصور میشود