جوفیلغتنامه دهخداجوفی . [ فی ی ] (ع ص نسبی ) فراخ و درون کاواک . (منتهی الارب ). واسعالجوف . (اقرب الموارد). || (اِ) نوعی از ماهی است . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ازکشف ). جوفی و جوفیاء، نوعی ماهی است . جوالیقی گوید:گمان میکنم که هر دو معرب باشند. (المعرب ص <span class="hl" di
زوفیلغتنامه دهخدازوفی . [ فا] (ع اِ) گیاهی است که در کوههای قدس خیزد و این رازوفای یابس گویند. طبیخ آن با سکنجبین مسهل خلط غلیظ و مضمضه ٔ آن که در سرکه پخته باشند جهت درد دندان و بخور آن برای درد گوش نافع. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چرکی است در پشم و موی زیر شکم و کنج ران گوسپند که به آب س
صوفیفرهنگ فارسی عمیدپیرو طریقۀ تصوف: ◻︎ دل از عیب صافی و صوفی به نام / به درویشی اندر دلی شادکام (فردوسی: ۵/۵۴۱).
صوفیفرهنگ نامها(تلفظ: sufi) (عربی) (در تصوف) پیرو یکی از فرقههای تصوف ، درویش ؛ نام روستایی در ماکو .