دیرش واقعیactual durationواژههای مصوب فرهنگستانمدتتقویمی انجام یک فعالیت از آغاز واقعی تا تاریخ دادهها یا تا پایان واقعی فعالیت
موجوددیکشنری فارسی به انگلیسیactual, alive, available, being, going, disposable adj., entity, existent, extant, forthcoming, out, prevailing, stock, substantial
هزینۀ واقعیactual cost, AC 2واژههای مصوب فرهنگستانمجموع هزینههای صرفشده برای انجام یک فعالیت در یک بازۀ زمانی مشخص متـ . هزینۀ واقعی کار انجامشده actual cost of work performed اختـ . هوکا ACWP