هدوءلغتنامه دهخداهدوء. [ هَُ ] (ع مص ) آرمیدن . (منتهی الارب ). آرمیدن حرکت و صوت و جز آن . (اقرب الموارد).
هدویلغتنامه دهخداهدوی . [ هََ دَ وی ی ] (اِخ ) یوسف بن محمدبن القسم الهدوی الحنفی ، مکنی به ابوالقاسم . در مکه از ابوالقاسم یوسف بن علی بن ابراهیم مؤدب حدیث شنید. و ابوالفتیان عمربن حسن الرواسی حافظ از وی استماع کرد. وی پس از سال 460 هَ . ق . درگذشت . (اللبا
هدویلغتنامه دهخداهدوی . [ هََ دَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به هداءة. (منتهی الارب ). منسوب به هداء که ناحیتی است در مکه از سوی طائف . (سمعانی ).
عضويدیکشنری عربی به فارسیعضوي , ساختماني , موثر درساختمان اندام , اندام دار , اساسي , اصلي , ذاتي , بنياني , حيواني , الي , وابسته به شيمي الي , وابسته به موجود الي