narratingدیکشنری انگلیسی به فارسیروایت، داستانی را تعریف کردن، شرح دادن، داستان سرایی کردن، نقالی کردن
معتاوانNarateenواژههای مصوب فرهنگستانانجمنی برای اجرای برنامۀ دوازدهقدمی متشکل از معتاوندهای نوجوانی که در ارتباط مستمر با یک فرد معتاد بودهاند * واژۀ معتاوان از ادغام دو واژۀ معتاوند و نوجوان، به قیاس با صورت لاتین آن، ساخته شده است
روایتگریnarration 2واژههای مصوب فرهنگستانخلق روایت و ایجاد کنش و واکنش میان سبک و پِیرنگ فیلم برای خلق داستان در ذهن مخاطب
روایت 2narrative 1, narration 1واژههای مصوب فرهنگستانارائۀ یک یا چند رویداد واقعی یا تخیلی به مخاطب توسط راوی
گفتارnarration 3, commentary 3واژههای مصوب فرهنگستانکلامی که بهصورت صدای بیرون از صحنه یا پرده شنیده میشود