سرشکن کردنadjust 1واژههای مصوب فرهنگستانعمل به حداقل رساندن خطاهای دستهای از مشاهدات ازطریق انجام عملیات ریاضی یا فیزیکی یا آماری
میزان کردنadjust 2واژههای مصوب فرهنگستانمجموعه اَعمالی که برای جفت کردن و دقیق کردن و تنظیم یک دستگاه به کار رود
گشت شنیداریaudio tour, audio guideواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که در آن گشتنوشتههای ازپیشضبطشده در مورد جاذبههای گردشگری ازطریق گوشی در اختیار گردشگرها قرار میگیرد
adjustدیکشنری انگلیسی به فارسیتنظیم کنید، تنظیم کردن، سازگار کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، وفق دادن، تسویه نمودن، مطابق کردن
adjustsدیکشنری انگلیسی به فارسیتنظیم می کند، تنظیم کردن، سازگار کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، وفق دادن، تسویه نمودن، مطابق کردن