admixدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام کردن، امیختن، مخلوط کردن، بهم پیوستن، مخلوط شدن، امیزش کردن، دخالت کردن
برمخلوط درونوریدیintravenous admixture, IV admixtureواژههای مصوب فرهنگستانبرمخلوطی حاوی دارو که به درون رگ تزریق میشود متـ . برمخلوط وریدی
گرمای اختلاطheat of mixing, heat of admixtureواژههای مصوب فرهنگستانتفاوت میان محتوای گرمایی مخلوطی از اجزای سازنده و مجموع محتوای گرمایی تکتک اجزای سازنده بهطور جداگانه، در دما و فشار یکسان