agglomeratesدیکشنری انگلیسی به فارسیagglomerates، جوش اتشفشانی، متراکم شدن، گرد کردن، جمع کردن، انباشتن، گرد امدن
agglomerateدیکشنری انگلیسی به فارسیآگلومرا، جوش اتشفشانی، متراکم شدن، گرد کردن، جمع کردن، انباشتن، گرد امدن
کلوخهagglomerateواژههای مصوب فرهنگستانمخلوطی از مواد با دانهبندی و شکل و اجزای مختلف که با چسب مصنوعی یا طبیعی یا حرارت به یکدیگر متصل شوند و مجموعۀ بزرگتری را تشکیل دهند