espiesدیکشنری انگلیسی به فارسیespies، جاسوس بودن، جاسوسی کردن، بازرسی کردن، تشخیص دادن، دیده بانی کردن
سنجش سرفضاheadspace analysisواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای اندازهگیری کمّی و کیفی ترکیبات فرّاری که در سرفضایِ بسته یا شیشه یا قوطی مواد خوراکی یا مواد غذایی جمع میشوند