نمای برونبرشcut away shot, cut awayواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که جزو رویداد اصلی فیلم نیست، ولی به آن ارتباط دارد و همزمان با آن ارائه میشود
awayدیکشنری انگلیسی به فارسیدور، دور از، بیرون، بعد، بیرون از، بی درنگ، بیک طرف، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، پس از ان، از انروی، کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار
بینهغلتانpeavey/ peavy/ peavieواژههای مصوب فرهنگستانچوبدستی محکمی با نوک فلزی برای جابهجایی گِردهبینهها