bannedدیکشنری انگلیسی به فارسیممنوع، ممنوع ساختن، قدغن کردن، بستن، منع کردن، باز داشتن، تحریم کردن، لعن کردن، اجازه ندادن
میلۀ درِ موتورbonnet rod, hood rod, bonnet stay, bonnet supportواژههای مصوب فرهنگستانمیلهای برای باز نگه داشتن درِ موتور