breastsدیکشنری انگلیسی به فارسیسینه ها، پستان، سینه، نوک پستان، وجدان، افکار، هر چیزی شبیه پستان، سینه بسینهشدن، با سینه دفاع کردن
breastدیکشنری انگلیسی به فارسیپستان، سینه، نوک پستان، وجدان، افکار، هر چیزی شبیه پستان، سینه بسینهشدن، با سینه دفاع کردن
breachدیکشنری انگلیسی به فارسیرخنه، شکاف، نقض عهد، نقض عهد کردن، نقض کردن، ایجاد شکاف کردن، رخنه کردن در