compressدیکشنری انگلیسی به فارسیفشرده کردن، ضماد، متراکم کردن، بهم فشردن، هم فشرده کردن، خلاصه شدن یا کردن، منقبض کردن
بدون حقِخدماتservice non compris (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانویژگی صورتحساب یا صورتغذایی که حقخدمات در آن لحاظ نشده است
با حقِخدماتservice complet (fr.), service compris (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانویژگی صورتحساب یا صورتغذایی که حقخدمات در آن لحاظ شده است
compressorsدیکشنری انگلیسی به فارسیکمپرسورها، کمپرسور، متراکم کننده، ماشین فشار، دستگاه یا ماشین فشردن هوا
compressionsدیکشنری انگلیسی به فارسیفشرده سازی، فشار، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی، اختصار، ضغطه
compressorsدیکشنری انگلیسی به فارسیکمپرسورها، کمپرسور، متراکم کننده، ماشین فشار، دستگاه یا ماشین فشردن هوا
compressionsدیکشنری انگلیسی به فارسیفشرده سازی، فشار، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی، اختصار، ضغطه