همکاریدیکشنری فارسی به انگلیسیassociation, co-operation, collaboration, concert, cooperation, partnership, teamwork
disconcertدیکشنری انگلیسی به فارسیمحکوم کردن، عدم هم اهنگی داشتن، دست پاچه کردن، مبهوت کردن، سراسیمه کردن، مشوش کردن