concretedدیکشنری انگلیسی به فارسیبتن ریزی شده، باشفته اندودن یا ساختن، بهم پیوستن، ساروج کردن، سفت کردن
تکامل هماهنگ،فرگشت هماهنگconcerted evolutionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تکامل که در آن در طی یک دورة زمانی، توالیهای ژنهای خویشاوند در درون یک گونه براثر تغییر ژنی هماهنگ میشوند
حذف همزمانconcerted eliminationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حذف که اغلب با شکست و تشکیل همزمان پیوندها انجام میشود
واکنش همزمانconcerted reactionواژههای مصوب فرهنگستانواکنشی که در آن شکسته شدن و تشکیل پیوند همزمان صورت میگیرد
مشترکدیکشنری فارسی به انگلیسیcollective, collaborative, common, communal, concerted, corporate, joint, mutual
جمعیدیکشنری فارسی به انگلیسیcollaborative, collective, collectively, concerted, corporate, mass , multiple, plural, team, united, universal