coursesدیکشنری انگلیسی به فارسیدوره های آموزشی، دوره، مسیر، جریان، روش، اصول، در طی، جهت، خط سیر، خط مشی، بخشی از غذا، اموزه، اموزگان، سمت، دنبال کردن، بسرعت حرکت دادن، چهار نعل رفتن
cursesدیکشنری انگلیسی به فارسیلعنت، نفرین، دشنام، فحش، سب، بلاء، ناسزا گفتن، فحش دادن، نفرین کردن، عاق کردن، عمل کفر امیزکردن
courseدیکشنری انگلیسی به فارسیدوره، مسیر، جریان، روش، اصول، در طی، جهت، خط سیر، خط مشی، بخشی از غذا، اموزه، اموزگان، سمت، دنبال کردن، بسرعت حرکت دادن، چهار نعل رفتن
recoursesدیکشنری انگلیسی به فارسیمنابع، توسل، مراجعه، چاره، اعاده، وسیله، پاتوغ، مراجعه کردن، مراجعه کردن به
discoursesدیکشنری انگلیسی به فارسیگفتگوها، سخن، مباحثه، قدرت استقلال، سخن گفتن، سخنرانی کردن، ادا کردن
concoursesدیکشنری انگلیسی به فارسیکنفرانس ها، محل اجتماع، محل ملاقات، گروه، محل تلاقی چند خیابان یا جاده